اصول جلسه (32)

درس خارج اصول حضرت آيت الله هاشمى شاهرودى


جلسه 32 / سه شنبه / 3/ 9 / 1388


نظريه استعمال


 بحث بعدى در استعمال لفظ در معنا و اراده استعمالى است يك نكته اى را اينجا عرض كنيم كه اين بحثهاى تحليلى مثل تحليل دلالتهاى لفظى و اقسام دلالتها و اصول لفظيه اى كه در هر يك از انواع سه گانه دلالت تصورى وضعى و دلالت استعمال تصديقى و دلالت جدى بيان شد بحث هاى تحليلى بسيار لازمى از براى ضابطه مند كردن مباحث الفاظ و دلالات ادله لفظى هستند زيرا ممكن است كسى ادعا كند كه به عرف رجوع مى كنيم ; يا عرف اين را مى فهمد يا من اين را مى فهمم و شما اينگونه مى فهميد بدون اينكه بتوانيم آنها را ضابطه مند و مشخص كنيم با اين كه قواعد و چهارچوبهايى كه در نزد لغويون يا عرف اهل لغت در هر لغتى جارى مى شود و مربوط به كشف مراد متكلمين است ضابطه مند است و اگر ضابطه مند شود در خيلى جاها ديگر قابل بحث نيستند و قابل اثبات ونفى نخواهند بود و لذا اين تحليلها بسيار مهم است كه وقتى ظهورات و ملاكات آنها ضابطه مند شدند و اصول عقلائى در باب دلالات را مشخص كرديم به راحتى در بحث هاى فقهى استدلالى مى توانيم آنها را اثبات يا نفى كنيم.


و لذا اين بحث ها، ضمن اينكه مبادى تصديقى است بحثهاى بسيار مهمى است كه مسائل عرفى و لغوى را ضابطه مند مى كند و آنها را مانند مسائل منطقى و رياضى بيان مى كند كه تا حدودى قابل اثبات و نفى و قابل احتجاج مى شود و از حالت ( هرمنوتيكى ) بودن و بى چارچوب بودن خارج مى گردد، ضمن اين كه با روشن شدن ضوابط و ملاكات از خيلى اشتباهات جلوگيرى مى شود و خيلى از وجدان هاى لغوى و عرفى قابل اثبات علمى مى گردد.


و لذا خوب است كه به اين نكات تحليلى دقت بشود و در بحثهاى آكادميك و جديد امروز دنيا هم در مباحث لغوى و ظهورات و مسائل عرفى به اينگونه بحثها توجه شده است كه علماء اصول از قبل به اينها توجه كرده اند و اين تحليلهاى زيبا را اينجا آوردند و اين يك مقدمه كلى بود كه مى خواستم عرض كنم كه ارزش اين بحثها را خيلى كم نگيريد.


بحث بعدى ما نظريه استعمال است كه بحث قبلى، مربوط به اصل علقه و دلالت وضعى و منشأ آن بود. حالا اگر متكلم در مقام محاوره از علقه وضعيه استفاده كند يعنى لفظ را براى افهام معنا و مقاصد خودش به ديگرى بكار گيرد و استعمال كند اين همان استعمال است كه بعد از مرحله وضع است و بحث شده است كه حقيقت اين استعمال چيست ؟ و شروط صحت آن كدام است، و بحث هاى ديگرى در اين رابطه كه به آنها اشاره مى شود.


حقيقت استعمال:


بحث اوّل، در حقيقت استعمال است و ما قبلا عرض كرديم كه اراده استعمالى، غير از اراده جدّى است هر چند هر دو منشأشان ظهور حالى متكلم است و فرق ميان دو ظهور حالى را نيز در گذشته شرح داديم و اين كه مدلول استعمالى، همان استفاده ابزارى از لفظ براى اخطار معناى لغوى آن به ذهن سامع است و اما مدلول جدّى، قصد جدّى اخبار و يا انشاء است ; كه ممكن است متكلم قصد اخطار معناى لفظ را به ذهن مخاطب، يعنى استعمال


ــ[194]ــ


لفظ را در معنايش داشته باشد وليكن به قصد امتحان يا توريه يا تقيه باشد نه به قصد جدّى انشاء يا اخبار، كه در موارد تقييد و تخصيص و تقيه و شوخى و امثال آن،مراد استعمالى محفوظ است و مراد جدّى تغيير مى كند. و تفصيل بيشتر آن در موارد ديگر ذكر شده و يا خواهد شد.


و در اينجا بحث از اراده استعمالى مى شود كه اراده اوّل بوده و مربوط است به بكارگيرى لفظ در معناى خودش، كه اين اراده استعمالى اولا قوامش به چيست ؟ و حقيقتش چيست ؟ و آيا يك قصد است يا دو قصد ؟ و اين اراده چه اراده اى است ؟ كه تعاريف دقيقى از آن در كلمات اصوليون نشده است.


اراده استعمالى:


بعضى ها از اراده استعمالى، اينگونه تعبير كرده اند كه اراده استعمالى،عبارت است از اينكه متكلم لفظ را در معنايش افناء مى كند، و اين افناء لفظ در معنا،اراده استعمالى است و اين مبتنى است بر اينكه در باب وضع، لفظ را فانى در معنا بدانيم كه ما قبلاً عرض كرديم كه فناء لفظ در معنا يا مرآتيت لفظ، مطلب درستى است ولى مربوط به استعمال نيست بلكه مربوط به ذات دلالت وضعى است يعنى آن علقه وضعيه و دلالت تصورى، در حقيقت بين احساس به لفظ و تصور معنا است و تصور لفظ هم، در رابطه وضعى حذف مى شود و لذا اگر لفظ را از ديوار هم بشنويم باز اين حالت فنائيت در ذهن شكل مى گيرد با اين كه استعمال وجود ندارد و اراده استعمالى پشت سر آن نيست پس اگر قائل بشويم به فنائيت و مرءآتيت بين لفظ و معنا بايد گفت كه در اصل علقه وضعى است و مربوط به استعمال نيست و استعمال ايجاد فنائيت نمى كند شاهد آن هم اين است كه اولا: ما جايى كه مستعملى هم نداريم وقتى كه لفظ را مى شنويم حالت فنائيت و مرآتيت را احساس مى كنيم ثانياً: در مقام استعمال هم خيلى وقتها مستعمل، به لفظ توجه مى كند و اينگونه نيست كه به آن توجه نداشته باشد مثل كسى كه بخواهد الفاظ بليغ و فصيحى بكار بگيرد كه به الفاظ توجه مى كند و اينگونه نيست كه استعمال، حالت فنائيت را داشته باشد و اگر اين خصوصيت باشد در خود همان تداعى بين لفظ و معنا است كه همان علقه وضعيه است.


اما اين كه چرا برخى از اصوليون، استعمال را به مرآتيت ربط داده اند شايد به اين جهت است كه گفته اند استعمال، عبارت است از ايجاد معنا به وجود تنزيلى چون قائلند كه لفظ وجود تنزيلى معنا است ( ايجادُ المعنى بالوجودِ العرضي والتنزيلي باللفظ ) وليكن اگر وضع اين گونه باشد لازم نيست استعمال اينگونه باشد و حقيقت استعمال هم اين نيست كه مستعمل بخواهد تنزيلى بكند يا مثلا گفته اند استعمال، عبارت از تطبيق آن تعهدى است كه بنابر مسلك تعهد در وضع به آن قائل شده اند و مستعمل كه خود متعهد است آن تعهد را با استعمال اجرا مى كند كه اينها همه اش در حقيقت، تأثر از مبحث وضع است.


ما در اينجا بايد استعمال و حقيقت آن را به طور مستقل بررسى كنيم و حقيقت وضع، هر چه باشد مرحله استعمال، مرحله كشف مدلول تصديقى و قصدى متكلم براى سامع است كه لازم است بررسى شود كه حقيقت اين قصد چيست ؟ و بكارگيرى لفظ كه در كلمات مشهور آمده است چگونه است كه اراده استعمالى، اراده تفهيم معنا است يعنى بكارگيرى لفظ براى اخطار معناى لغوى و عرفيش در ذهن مخاطب است و درجايى كه قرينه باشد قصد اخطار معناى مطابق با قرينه، به ذهن مخاطب در نظر است.


كلام شهيد صدر (رحمه الله) در اراده استعمالى:


مرحوم شهيد صدر (رحمه الله) در اينجا نكته اى را اضافه كرده است كه اراده تفهيم و اخطار، اراده استعمالى نيست بلكه اراده استعمالى، اعم از اراده تفهيمى است و به عبارت ديگر قوام استعمال به اراده استعمال لفظ در معنايش است كه غير از اراده تفهيمى است و مى گويد معمولا اين دو تا را با هم خلط مى كنند زيرا كه قوام و حقيقت استعمال، به آن اراده اولى است و اراده دومى لازم نيست اگر چه غالباً آن هم موجود است ولى اگر نباشد باز هم استعمال صحيح است و اين هم از تحليلاتى است كه ايشان دارد كه تحليل خوبى است ايشان مى گويد اگر اراده استعمالى، همان اراده تفهيمى بود پس هر جا كه متكلم، قصد تفهيم نداشته باشد بلكه قصد ابهام و اجمال داشته باشد بايد استعمال غلط باشد با اينكه چنين نيست و استعمال صحيح است و اجمال و ابهام نيز يكى از اغراض لغوى است بنابراين اراده و قصد استعمالى، همان بكارگيرى لفظ در معنا است چه مستعمل قصد افهام سامع را داشته باشد و يا قصد اجمال و ابهام را داشته باشد.