اصول جلسه (33)

درس خارج اصول حضرت آيت الله هاشمى شاهرودى


جلسه 33 / يكشنبه / 8 / 9 / 1388


 شرايط صحّت استعمال:


 بحث بعدى ما در شرايطى است كه معمولاً براى صحت استعمال ذكر كرده اند شرايطى در كلمات أدبا و مِن جمله در كلمات اصوليين وارد شده است كه اين شرايط اينگونه نيست كه همه آنها لازم باشد ولى گفته شده است:


 1ـ شرط اوّل:


 شرط اول، صلاحيت لفظ است براى دلالت بر معنا يعنى لفظ بايستى براى دلالت بر آن معنا صلاحيت داشته باشد تا استعمالش در آن معنا صحيح باشد چه آن استعمال حقيقى باشد و چه مجازى، و صلاحيت هم بر اساس وضع است به اين معنا كه در معناى موضوع له با وضع ايجاد مى شود و نسبت به معناى مجازى هم به تَبع وضع و با تناسب و مشابهت با آن ايجاد مى شود و قبلا گفتيم كه صلاحيت لفظ با معانى مجازى، به تبع صلاحيتى است كه از وضع ايجاد مى شود و مناسبتهاى ميان معانى مجازى و آن معناى حقيقى،موجب صلاحيت بكارگيرى لفظ به شكل طولى بر معناى مجازى است، و قطعاً اين شرط در صحت استعمال لازم است بلكه حقيقت استعمال عبارت از اين است كه لفظ در ( ما يصلح ان يستعمل فيه ) استعمال شود حالا چه آن معنا، افهام بشود و چه نشود پس شرط اول ( لابدَّ منه ) است.


البته ما بعداً خواهيم گفت كه صلاحيت، تنها براساس وضع نيست بلكه يك نوع ديگرى هم از استعمالات معقول است كه نياز به وضع ندارد و در الفاظ مهمل هم صحيح است و آن استعمال لفظ در خود لفظ است در جائى كه بخواهيم بر خود لفظ حكم كنيم مثلاً بگوييم ( ديز لفظ مهمل است ) ليكن استعمال لفظ در معانى موضوع له ـ حقيقى ـ يا معناى مجازى، اين صلاحيت را لازم دارد و اين صلاحيت، نسبت به معناى موضوع له به طور مستقيم با وضع ايجاد مى شود و نسبت به معانى مجازى به طور غير مستقيم به تبع وضع ايجاد مى گردد.


 2 ـ شرط دوم:


 تغاير معناى مستعملٌ فيه با لفظ است كه گفته شده است آن معنايى كه ميخواهيم لفظ را در آن استعمال كنيم بايستى با خود لفظ فرق كند و در عالم تصور، دو چيز باشند و لذا گفته شده است كه استعمال لفظ در خودش،


صحيح نيست يعنى از باب استعمال نيست چون استعمال لفظ در معنا مستلزم تغاير لفظ و معنا در عالم تصور است.


 پاسخ مرحوم صاحب كفايه:


 مرحوم صاحب كفايه در اينجا پاسخى مى دهد و مى گويد اين اشكالى ندارد كه لفظ در خودش استعمال شود و تغاير هم در آن حفظ شود چون عنوان دال و مدلول، عناوين ( ذاتُ الإضافه) هستند و مى شود از دو جهت و به دو لحاظ،لفظ، هم دال باشد و هم مدلول، از جهت اين كه به كار گرفته شده است دال است و از جهت اين كه خودش مقصود است مدلول است پس اشكالى ندارد كه لفظ در خودش استعمال شود و هم دال و هم مدلول، از دو جهت اعتبارى و اضافى باشد و بيش از اين تغاير لازم نيست.


 نقد شهيد صدر بر پاسخ صاحب كفايه (رحمه الله):


 شهيد صدر (رحمه الله) مى فرمايد اين مطلب صاحب كفايه تمام نيست زيرا در باب دال و مدلول درست است ; دال و مدلول دو عنوان اضافى هستند ولى ما قبلا عرض كرديم كه باب دلالات، باب انتقال از تصور لفظ به تصور معنا است كه اين انتقال، نوعى سبيت و استلزام و تداعى است كه اتحاد آن ها مستلزم وحدت علت و معلول و يا متلازمين است كه چه در عالم خارج و وجود عينى و چه وجود ذهنى محال است(1).


 نقد كلام شهيد صدر (رحمه الله):


 ما عرض مى كنيم كه اگر در باب دلالت لفظ بر معنا قائل شديم كه ذهن، از تصور لفظ، منتقل به تصور معنا مى شود قهراً استعمال لفظ در خودش از باب


ــــــــــــــــــــــــــــ


1 ـ  بحوث، ج1، ص145.


اين نوع سببيت و انتقال معقول نيست زيرا كه ما در اينجا دو تصور نداريم بلكه يك تصور بيشتر نيست كه تصور خود لفظ است ولى ما قبلا گفتيم در باب دلالت لفظ بر معنا، به تدريج تصور لفظ ديگر لازم نيست و خود احساس سمعى به لفظ قبل از تصور آن، منشأ انتقال بر تصور معنا مى شود و تصور لفظ از عالم سببيت حذف مى شود و احساس به لفظ، موجب تصور معنا مى شود و مرآتيت و فنائيت را هم به اين ترتيب تفسير كرديم پس اگر اين مبنا را قبول كرديم و گفتيم ذكر لفظ در باب استعمال هم، تنها براى ايجاد آن احساس سمعى و انتقال از آن به تصور معنا است بنابر اين دوگانگى و اثنينيّت در باب استعمال بين احساس به لفظ و تصور ذهنى شخص آن لفظ هم، محفوظ است و از باب استعمال خواهد بود و ديگر فرقى از اين جهت بين استعمال لفظ در معنا، يا استعمال لفظ در خودش نخواهيم داشت.


3 ـ شرط سوم:


گفته شده است كه مى بايستى لفظ در استعمال، لحاظ آلى و مرآتى شود و فانى در معنا باشد و اگر اين حالت نباشد استعمال صحيحى نيست كه اين مطلب هم قبلا مفصلا بحث شد و در اينجا دو بحث است يكى اين كه اين مرآتيت در باب لفظ و معنا، به چه معنا است كه بحث مفصل آن گذشت و تفسير مختار نيز در آنجا ذكر شد و گفتيم كه ما مرآتيت را هرگونه تفسير كنيم اين مرآتيت از شئون خود دلالت وضعى لفظ است و از شئون استعمال نيست يعنى نياز به اين نيست كه متكلم يا سامع در مقام استعمال، لفظ را تصور مستقل و تفصيلى نكند بلكه در خيلى موارد، اين چنين لفظ را لحاظ مى كند و اين بحث اگر چه اينجا گفته شده است و ليكن صحيح نيست.


بنابر اين اولا: معناى مرآتيت آن است كه گفته شد ثانياً: مرآتيت، از مقومات و شرايط استعمال نيست و لازم نيست مستعمل همواره لفظ را به شكل غير


استقلالى تصور كند پس شرط سوم نيز لازم نيست البته اگر مرآتيت را، به معناى ابزار و آلت اخطار و امثال آن بدانيم اين حيثيت در استعمال محفوظ است وليكن قبلا گفته شد كه مرآتيت به اين معنا نيست بلكه عميق تر از آن است و به هيچ وجه آليت مستلزم فناى آلت در مقام لحاظ نمى باشد ولذا ما بحث از مرآتيت را از مبحث استعمال به مبحث دلالت وضعى منتقل كرديم، و در ضمن بحث از وضع، و حقيقت دلالت وضعى قرار داديم و بحث حسن و قبح لفظ به تبع معنايش هم كه از نتائج همين مرآتيت است در آنجا ذكر كرديم.


 4 ـ شرط چهارم:


 شرط چهارمى هم ذكر كرده اند و گفته اند كه يكى از شرايط استعمال آن است كه بايد حيثيت دلالت در مقام استعمال لفظ، لحاظ شود يعنى بايد مستعمل لحاظ كند كه معناى مستعمل فيه، حقيقى است و دلالت وضعى است و يا مجازى است تا مشابهت و مناسبت آن با معناى حقيقى را لحاظ كند.


 نقد اين شرط:


 اين شرط هم صحيح نيست به اين معنا كه مستعمل، اگر حيثيت و صلاحيت دلالت را هم لحاظ نكند و اصلا نداند باز هم استعمال، صحيح است و اگر آن صلاحيت نباشد لحاظ مناسبتى كه لفظ صلاحيت آن را ندارد هم بى فايده است و مصحّح استعمال نيست زيرا آنچه كه معيار و مصحّح است وجود صلاحيت لغوى و عرفى و نوعى است به همان گونه كه به تفصيل، آن را در بحث چگونگى شكل گيرى دلالت مجازى بيان كرديم و نيازى به تكرار آن نيست.


 5 ـ شرط پنجم:


 شرط پنجمى هم ذكر كرده اند و آن، اذن يا اجازه واضع در استعمال مجازى مى باشد چنانكه وضع، براى معناى حقيقى است يعنى صحت استعمال در معناى حقيقى، منوط به وضع واضع است و در معناى مجازى، منوط به اذن و اجازه وى است و يا به تعبير ديگر، واضع براى معانى مجازى مناسب نيز،يك اجازه و وضع نوعى دارد، كه اگر از آن تجاوز شود استعمال غلط خواهد بود و لذا گفته شده است كه بايستى مناسبت مجاز، باشد.


نقد اين شرط:


اين شرط هم صحيح نيست زيرا كه نه اذن واضع لازم است، و نه وضع در مجاز و آنچه كه لازم است همان وجود مناسبت و مشابهت متناسب و عرفى با معناى حقيقى است كه اگر چنين مناسبت و مشابهتى باشد، استعمال، صحيح است هر چند واضع هم، اجازه و اذن ندهد و برعكس آن هم، صحيح است.


بنابر اين اين شرط پنجم هم لازم نيست و عمدتاً، همان دو شرط اول و دوم،صحيح است و شرايط ديگر، همان گونه كه در ابتداى بحث گفتيم از شرايط صحت استعمال نيست.


 البته در اينجا بحث شده است كه آيا در استعمال، اين دو شرط موجود است تا از باب استعمال باشد و يا موجود نيست تا از باب اطلاق ايجادى باشد كه با توضيحى كه ما داديم هر دو شرط را دارا است و مى تواند از باب استعمال باشد حتى در اطلاق لفظ بر شخص خودش، و تفصيل آن نيز مى آيد.